آوای قلم 2
معرفی چندکتاب،مقاله ها واشعارشاعران ایران و جهان/موسیقیدانان/مطالب فلسفی وعلوم تربیتی
 
 

گفتگو با استاد عبدالوهاب شهیدی
مینو صابری
به جرأت می توان گفت که عبدالوهاب شهیدی خواننده و نوازنده عود، علاوه بر آثار ماندگاری که در برنامه های «گل ها» از خود به جا گذاشته است، خدمت بزرگی به موسیقی این مرز و بوم کرد و آن پایه گذاری سبک ایرانی در نواختن بربط (عود) ساز باستانی ایرانی است.
او به دور از هیاهو طی سالیان دراز برای خدمت به موسیقی تلاش کرده و همواره از استفاده از موسیقی برای کسب نام و شهرت پرهیز کرده است. با این وجود، همیشه محبوب مخاطبین خاص خود بوده و جایگاه او نزد اهل دل محفوظ است.
عبدالوهاب شهیدی پس از سال ها دوری از وطن زمستان سال گذشته به میهن خود بازگشت.
پیش از آن که از آمریکا به ایران باز گردد، طی تماس تلفنی از ایشان قول گرفتم تا با هم گفتگویی داشته باشیم و بالاخره پس از ماهها انتظار، انجام این گفتگو میسر شد آنچه در پی می آید مصاحبه ای است که با ایشان انجام
داده ایم.
متولد سال ۱۳۰۱ شمسی هستم. در خانواده ای به دنیا آمدم که روحانی بودند؛ منتهی روحانی هنردوست. پدرم هنرمند بود. هم نقاش و طراح بود، هم معدن شناس
 بود، هم داروساز بود، کارهای دینی هم داشت. من آن جا بزرگ شدم. یک قسمتی از اخلاقیات را از آن جا دارم تا این که به مدرسه رفتم.
در مدرسه «میمه» (نزدیک اصفهان) چون بخش بود تا کلاس چهارم بیشتر نداشت، مجبور شدم در کلاس چهارم چهار سال بمانم؛ بلکه کلاس ششم تشکیل شود.
در سن ۱۶ سالگی آموزگار رسمی آن زمان شدم. زمان رضاشاه، سه سال آموزگار بودم تا این که به سربازی رفتم. سربازی که تمام شد، به محل کارم برگشتم. به من گفتند باید یک سال صبر کنی تا محل خالی شود. این به من برخورد و رفتم تهران و دیگر برنگشتم.
از قدیم هم من ارتش را خیلی دوست داشتم. این بود که رفتم ژاندارمری به عنوان کارمند دفتری استخدام شدم. بعد به ارتش منتقل شدم.
کار من چون همیشه در دفتر سررشته داری و کارپردازی بود، به سررشته داری ارتش برگشتم. از آن جا به لشکر دو زرهی رفتم. سال ۵۱ هم بازنشسته شدم و به کار کشاورزی مشغول شدم.
این را نگفتم. سال ۱۳۲۲، بعد از پایان خدمت سربازی چون به طرف موسیقی کشیده می شدم، برای یادگیری آواز، به کلاس جامعه باربُد، زیر نظر استاد «مهرتاش» رفتم که مردی بسیار بزرگ، وطن پرست و هنردوست بود و شاگردان زیادی هم داشت.
سپس به طرف تئاتر کشیده شدم. در ضمن یادگیری، کار تئاتر هم می کردم تا این که سال ۳۹ به رادیو کشیده شدم که تا سال ۵۷ هم برنامه گل ها را ضبط می کردم.
چرا باید این همه سال ما از شما بی خبر باشیم!؟ نه کنسرتی، نه مصاحبه ای ...
من اصولاً از بدو کارم هیچ وقت دنبال نشریات و میکروفن و اینها نبودم و تا توانستم، فرار کردم. همیشه دوست داشتم کنار باشم.
چرا؟ دلیلش چه بود؟
دلیلش این است که آدم راحت تر است.
شما نواختن «عود» را از چه کسی آموختید و از چه سنی شروع کردید؟
ساز اول من «سنتور» بود که از سال ۱۳۲۲ شروع کردم. ۱۲ سال سنتور
 می زدم. آن زمان رادیو گوش می کردم؛ رادیو خاورمیانه، عربی را که گوش
 می کردم، این صدای «عود» من را خیلی منقلب می کرد.
این که می گویند هر کسی هر آرزویی دارد به آن می رسد، من هم به آرزویم رسیدم. اولین نفری که من را راهنمایی کرد، آقایی بود با نام «خضوری» که عرب و از اهالی «بصره» بود.
زمانی که اسراییل داشت تشکیل می شد، یهودی ها را از اطراف و اکناف دنیا به اسراییل دعوت می کردند، او (خضوری) به ایران آمد. او استاد «قانون» بود. نوازنده خیلی ماهری بود که «عود» هم می زد.
با او آشنا شدم. برایم «عود» آورد؛ راهنمایی ام کرد؛ طرز کوک و انگشت گذاری
را یادم داد. یک مدت هم با هم نوازندگی می کردیم.
یعنی عود تا آن زمان در ایران نبوده است!؟
چرا؛ عود بود. آقایی با نام «یوسف کاووسی» در ارکستر عود می زد. آقای «اکبر محسنی» هم بود که در ارکستر می زد. این ها ساز اصلیشان تار بود و عود را هم به سبک تار می زدند.
اما موقعی که من شروع کردم؛ دیدم اگر من هم بخواهم سبک آنها را استفاده کنم که همان است. من می خواهم آواز ایرانی بخوانم. می خواهم «شور» بخوانم؛ «افشاری» بخوانم. با ریتم نمی شود. این بود که روی مضراب عود پیاده کردم. سبک عوض شد. که الان ماشاالله همه شان می زنند؛ همه شان این کار را می کنند.
می گویند: «نی به عرفان می زند، عود به حکمت» شما که عمری با عود همدم بوده اید، این را برای من تعبیر کنید.
اولین پله عرفان، موسیقی است. عارفی به عرفان می رسد که موسیقی بداند یا از موسیقی خوشش بیاید. مولانا «رباب» می زده است. حافظ «بربط» می زده و
می خوانده است. تمام حکمایی که از قدیم داریم، وقتی تاریخ زندگیشان را می خوانیم،
همه آنها با موسیقی سر و کار دارند؛ موسیقیدان هستند.
خود موسیقی انسان را پاک می کند؛ تصفیه می کند. موسیقی ودیعه خدایی است. مولانا می گوید وقتی صدای رباب و دف بلند می شود، در عرش باز می شود.
   پس این موسیقی ملکوتی است. هر نوع سازی، فرق نمی کند، هر نوع سازی، پاک کننده است؛ تصفیه کننده است؛ انسان ساز است.
شما شاگردانی هم داشتید که از شما نواختن عود را آموخته باشند؟
    عود نه. البته زمانی که من سبک را شروع کردم، نوارهایی که تک نوازی کرده بودم، در یک سازمانی که شاگرد تربیت می کردند و وابسته به رادیو تلویزیون بود، را می گذاشتند و شاگردها از روی نوارها می زدند؛ اما این که شخصاً آنان را دیده باشم، نه.
آخرین کنسرتی که شما برگزار کردید، چه زمانی بوده است؟
کنسرت هایی که در ایران برگزار می کردیم در تالار وحدت کنونی بود. غیر از
 آن جا من هیچ جای ایران برنامه نگذاشتم؛ جز جشن هنر شیراز که ۹-۸ سال برگزار شد، همه ساله بودم و اجرا می کردم.
با استاد پایور رفتیم و در سراسر اروپا برنامه اجرا کردیم. بعد به آمریکا رفتیم که آخرین برنامه در کالیفرنیا بود. دوستان به ایران برگشتند؛ اما من به عنوان دید و بازدیدی که آن جا بود، دو ماه ماندم که همان موقع سانحه ای برایم پیش آمد که مجبور شدم ۱۴ سال در آمریکا بمانم.
یعنی ظرف این ۱۴ سال در هیچ جایی هیچ برنامه ای اجرا نکردید؟
چرا بود؛ پراکنده بود؛ آن هم برای کلوپ های فرهنگ ایران. یک سازمانی مخصوص ادبیات و فرهنگ و موسیقی ایران به وجود آورده بودند. دعوت اینها را قبول می کردم؛ ولی کنسرت آن چنانی، نه، شرکت نکردم.
به عقیده شما چرا دیگر سال هاست که آثار جاودانی و ماندگار خلق نمی شود؟
خب در هر دگرگونی این چیزها پیش می آید؛ جاها عوض می شود. در دگرگونی هم به زمان زیاد اهمیت نمی دهند ممکن است ۲۰، ۳۰ یا ۴۰ سال طول بکشد. کارها عوض می شود؛ رشته ها عوض می شود؛ ولی الحمدلله حالا یک انسجامی پیدا کرده است. باز هم ارکسترهایی هستند؛ نوازندگانی هستند؛ خواننده زیاد شده است. ولی یک چیز را هنوز پیدا نکرده اند. آن شخصیت هنری خودشان را پیدا نکرده اند؛ هم خواننده و هم نوازنده.
چرا؟ برای این که هنرمند اگر شخصیت، سبک نداشته باشد، سبک یعنی شخصیت، فایده ندارد؛ هر کاری بکند، تقلید است؛ جا پا گذاشتن است. اینها باید اول خودشان را بشناسند. انسان وقتی خودش را شناخت، در رشته کاریش هم خودش را پیدا می کند.
چند برنامه گل ها اجرا کردید؟
فکر می کنم 400،500 ساعت باشد. از سال ۳۹ تا سال ۵۷ به طور مداوم، ماهی سه، چهار، پنج یا شش تا برنامه تحویل می دادیم.
ارکستر گل ها اصلاً چگونه به وجود آمد؟
ارکستر گل ها در اثر زحمات «داوود پیرنیا» یکی از افراد نامی در موسیقی ایران که اسمش همیشه در تاریخ موسیقی ایران ثبت خواهد شد، به وجود آمد. این پیرمرد خیلی زحمت کشید. با این که شغل هایی مثل معاون نخست وزیر، رییس کانون وکلا و ... داشت، همه را رها کرد و آمد به این کار چسبید؛ چون علاقه داشت.
   من خودم شاهد بودم ساعت ۹ صبح می آمد، ساعت ۹ شب می رفت. سر پا می ایستاد و برنامه تهیه می کرد. این برنامه ای که شنونده نیم ساعت گوش
می کند، دست کم 40،50 ساعت روی آن کار شده است. اول ماکت آن را می سازند؛
 بعد می دهند برای پخش؛ همین طوری خام نمی دهند.
خواننده می آید می خواند. بعد نوازنده سولیست می زند. بعد گوینده شعرش را می گوید.
 بعد به هم بسته می شود. یکدفعه ضبط نمی شود؛ در چندین مرحله ضبط می شود.
   از اهالی موسیقی، چه خواننده و چه نوازنده باید دارای چه ویژگی ها
 و شرایطی بودند که به ارکستر گلها راه پیدا می کردند؟
اول که اینها ارکستر تشکیل دادند سه چهار نفر بیشتر نبودند. خودش (پیرنیا) می گفت
من با سه چهار نفر افراد مسن، یک ارکستر 60،70 نفره جوان درست کردم.
  بعد کم کم از هنرستان موسیقی به این طرف کشیده شدند و این ارکستر را تشکیل دادند که آقایان مرحوم خالقی، معروفی و ... اینها را سرپرستی می کردند. از سه چهار نفر به 60،70 نفر رسیدند. اکثرشان هم جوان بودند؛ تحصیلکرده بودند.
   افراد ارکستر باید تحصیلکرده باشند؛ چون سر و کار با نت دارند. در قدیم نت چنان رایج نبود. بعضی ها می دانستند و بعضی ها نمی دانستند. برای تک نوازی
 فوق العاده بودند؛ اما هم نوازی کردن فرق می کند و معلومات نت باید بالا باشد.
تصمیم ندارید به زودی برنامه ای اجرا کنید؟
تا ببینیم چه پیش می آید.
در ایران؟
یک زمزمه ای هست. چه زمان تشکیل شود، معلوم نیست.
خاطره ای از دوران کار هنریتان را که همیشه در ذهنتان ماندگار است، برای ما تعریف کنید.
همه اش خاطره است! اولین صدایی که از من پخش شد خودش یک داستانی دارد.
    منزل یکی از دوستانم مهمان بودیم، پنجشنبه ها آنجا جمع می شدیم. آقایی بود با نام «احمد مهران» که کلکسیون نوار داشت. آدم محققی بود. با همه هنرمندان هم رفیق بود. خدا می داند چه قدر نوار زنده تهیه کرده بود.
شبی بود آن جا بودیم و برنامه ای هم ضبط کردیم. بعد از دو روز تلفن زد گفت یک نفر هست شبیه شما می خواند. بیا ببین او را می شناسی؟
من رفتم و متوجه شدم همان برنامه قبلی را به مرحوم پیرنیا داده است. پیرنیا هم روی آن کار کرده و پخش کرده است؛ بدون اسم! به من گفت تا چه وقت می خواهی در اتاق خانه ات بخوانی!؟ مردم هم حق دارند.
این پیش آمد باعث شد که من در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتم و ماندم تا آخرش. اینها همه اش خاطره است!
آیا پیام خاصی برای خوانند دارید؟
البته، مردم تا کمک نکنند، تا پشتیبان هنرمندشان نباشند، هنرمند هیچ کاری نمی تواند بکند. باتری هنرمند را مردم شارژ می کنند. همین استقبال کردنشان است، تعریف کردنشان است، اگر آثاری دارند، خریدنش است.
کمک، نمی گویم مالی، برای این که یک هنرمند قابل احتیاج به کمک مالی ندارد؛ چون دو رشته است: یک هنرمند، بازاری است؛ یک هنرمند، گوشه گیر. با هم فرق می کنند. این با پول می سازد و آن یکی هم با گرسنگی می سازد. اینها با هم فرق می کنند. ولی اگر دسته دوم را حمایت کنند، شاید یک چهره هایی
 بینشان پیدا شود.
و نکته دوم این که از خانه باید شروع شود. بچه ای که در خانه است، باید از همان خانه شروع کند؛ موسیقی به او یاد بدهند یا در خانه موسیقی گوش کند. عکس هنرمندان را نشانشان بدهند تا ببیند اینها که هستند؟ این هنرمند قدیمشان است؛ این جدید است. کارهایشان چه بوده؛ شخصیت شان چه بوده و ... اینها وظیفه مردم است. آنها باید کمک کنند. اگر اینها نباشد، درست در نمی آید.
منبع:رادیو زمانه

www.shereno.com

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:شهید,شهیدی,پایور,تالار رودکی,اجراء,پیرنیا,عود,آمریکا, , :: 8:29 :: توسط : آوا رضایی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 85 صفحه بعد

درباره وبلاگ
قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آوای قلم و آدرس avayeghalam2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

a






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 319
بازدید دیروز : 56
بازدید هفته : 475
بازدید ماه : 1287
بازدید کل : 227716
تعداد مطالب : 845
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1


Translate code -->

<-BlogTitle->

<-BlogTitle->
<-BlogDescription->
نويسندگان
آخرين مطالب
<-PostContent->
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
درباره وبلاگ

قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
موضوعات وب
برچسب‌ها وب
آرشيو مطالب
امکانات وب
<-BlogCustomHtml->
<-BlogTitle->

<-BlogTitle->
<-BlogDescription->
نويسندگان
آخرين مطالب
<-PostContent->
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
درباره وبلاگ

قسم به قلم و آنچه تا ابد بر لوح محفوظ عالم خواهد نگاشت
موضوعات وب
برچسب‌ها وب
آرشيو مطالب
امکانات وب
<-BlogCustomHtml->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 319
بازدید دیروز : 56
بازدید هفته : 475
بازدید ماه : 1287
بازدید کل : 227716
تعداد مطالب : 845
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1